با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Body Search

ˈbɑːdi sɜːrtʃ ˈbɒdi sɜːtʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
بازرسی بدنی
- Everyone entering the building had a body search.
- هرکسی که وارد ساختمان می‌شد بازرسی بدنی داشت.
- The reporter was subjected to a body search by presidential guards.
- خبرنگار توسط گارد ریاست جمهوری مورد بازرسی بدنی قرار گرفت.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت body search

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «body search» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/body-search

لغات نزدیک body search

پیشنهاد بهبود معانی