با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Borderland

ˈbɔːrdəlænd ˈbɔːdəlænd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
زمین مرزی یا سرحدی
- The borderland was infested by robbers and smugglers.
- نواحی سرحدی مملو بود از دزدان و قاچاقچیان.
- the vague borderland between waking and sleep
- مرز مبهم مابین بیداری و خواب
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد borderland

  1. noun The line or area separating geopolitical units
    Synonyms: march, marchland, border, frontier, boundary, border district

ارجاع به لغت borderland

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «borderland» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/borderland

لغات نزدیک borderland

پیشنهاد بهبود معانی