با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Boringly

ˈbɔːrɪŋli ˈbɔːrɪŋli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
به‌طور کسل‌کننده، به‌طور غیرهیجان‌انگیز
- The novel has a boringly predictable ending.
- این رمان پایانی کسل‌کننده‌ی قابل‌پیش‌بینی دارد.
- The waiting time was boringly long.
- زمان انتظار به‌طور خسته کننده‌ای طولانی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد boringly

  1. adverb In a tedious manner
    Synonyms: tediously, tiresomely

لغات هم‌خانواده boringly

ارجاع به لغت boringly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «boringly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/boringly

لغات نزدیک boringly

پیشنهاد بهبود معانی