امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bot

bɑːt bɒt
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

همچنین می‌توان از bott به‌ جای bot در معنای چهارم استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
تکنولوژی کامپیوتر بات (برنامه‌ای کامپیوتری که به طور خودکار کار می‌کند به‌ویژه برنامه‌ای که اطلاعات را در اینترنت جست‌وجو و پیدا می‌کند) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- I have made an online bot to help users register on the website easily.
- یک بات آنلاین ساختم تا به کاربران کمک کنم که در وب‌سایت به‌طور ساده‌تری ثبت‌نام کنند.
- The bot scanned the web for relevant articles on artificial intelligence.
- این ربات وب را برای مقالات مرتبط در مورد هوش مصنوعی بررسی کرد.
noun countable informal
تکنولوژی بات (ربات)
- The bot vacuumed the entire house while I relaxed on the couch.
- وقتی که روی کاناپه استراحت می‌کردم، بات کل خانه را جارو کرد.
- The cleaning bots scrubbed and sanitized every surface in the hospital.
- بات‌های تمیزکننده تمام سطوح بیمارستان را تمیز و ضدعفونی کردند.
noun countable informal
انگلیسی بریتانیایی کالبدشناسی کون (انسان) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

مشاهده
- What a good bot you got!
- چه کون خوبی داری!
- Sit on the soft cushion to relieve pressure on your bot.
- روی بالشتک نرم بنشین تا فشار روی کونت کم بشه.
- The wooden chair was quite uncomfortable and made my bot ache.
- صندلی چوبی کاملاً ناراحت‌کننده بود و باعث درد کون من شد.
noun countable
جانورشناسی لارو خرمگس link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده
- The vet discovered a bot in the horse's nostril during the examination.
- دام‌پزشک حین معاینه یک لارو خرمگس را در سوراخ بینی اسب پیدا کرد.
- The presence of bots can cause discomfort for horses.
- وجود لارو خرمگس می‌تواند باعث ناراحتی اسب شود.
abbreviation
گیاه‌شناسی مربوط به گیاه‌شناسی (botanical)، گیاه‌شناس (botanist)، گیاه‌شناسی (botany) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی گیاه‌شناسی

مشاهده
- His passion for bot photography led him to capture breathtaking images of nature's wonders.
- اشتیاقش به عکاسی گیاه‌شناسی او را به ثبت تصاویر شگفت‌انگیز از شگفتی‌های طبیعت سوق داد.
- I enrolled in a course on plant identification taught by a renowned bot.
- در دوره‌ای در زمینه‌ی شناسایی گیاهان که گیاه‌شناس معروفی آن را تدریس می‌کرد، ثبت‌نام کردم.
abbreviation
بطری (bottle)
- She poured the water into a crystal bot.
- آب را در یک بطری کریستالی ریخت.
- The bartender handed me a cold bot of beer.
- متصدی بار یک بطری آبجو سرد به من داد.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت bot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bot

لغات نزدیک bot

پیشنهاد بهبود معانی