امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Breathe

briːð briːð
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    breathed
  • شکل سوم:

    breathed
  • سوم‌شخص مفرد:

    breathes
  • وجه وصفی حال:

    breathing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive B1
نفس کشیدن، استنشاق کردن، دم زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The baby breathes with difficulty.
- بچه به سختی نفس می‌کشد.
- to breathe in
- دم فرو بردن
- to breathe out
- دم برآوردن
- He wished to breathe in an atmosphere of freedom.
- آرزو می‌کرد در محیطی آزاد زندگی کند.
- His words breathed new confidence in us.
- سخنش اطمینان تازه‌ای در ما دمید.
- to breathe threats about revenge
- درباره‌ی انتقام زیر لبی حرف زدن
- to breathe a horse
- به اسب استراحت دادن
- His enthusiasm breathed new life into our office.
- حرارت و اشتیاق او جان تازه‌ای به اداره‌ی ما داد.
- Don't breathe a word of this to my mother!
- درباره‌ی این موضوع اصلاً به مادرم حرفی نزن!
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد breathe

  1. verb take air in and let out
    Synonyms:
    draw in exhale expire fan gasp gulp inhale insufflate open the floodgates pant puff respire scent sigh sniff snore snort use lungs wheeze
  1. verb inspire action
    Synonyms:
    imbue impart infuse inject instill transfuse
  1. verb tell information
    Synonyms:
    articulate confide express murmur say sigh utter voice whisper
    Antonyms:
    hide secret

Collocations

Idioms

لغات هم‌خانواده breathe

  • verb - transitive
    breathe

ارجاع به لغت breathe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «breathe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/breathe

لغات نزدیک breathe

پیشنهاد بهبود معانی