با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Bridge

brɪdʒ brɪdʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bridged
  • شکل سوم:

    bridged
  • سوم شخص مفرد:

    bridges
  • وجه وصفی حال:

    bridging
  • شکل جمع:

    bridges

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb A2
پل، جسر، برآمدگی بینی، (دریانوردی) سکوبی در عرشه کشتی که مورداستفاده کاپیتان و افسران قرار می‌گیرد، بازیورق، پل ساختن، اتصال دادن
- They decided to build a bridge across the river.
- تصمیم گرفتند پلی بر رودخانه بزنند.
- Esfahan has beautiful bridges.
- اصفهان پل‌های قشنگی دارد.
- Bridging that river is not easy.
- پل زدن روی آن رود آسان نیست.
- Language is a bridge between two cultures.
- زبان پلی بین دو فرهنگ است.
- an old soldier whose life bridged the two world wars
- سرباز پیری که زندگیش دو جنگ جهانی را دربر گرفت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bridge

  1. noun structure or something that makes connection
    Synonyms: arch, bond, branch, catwalk, connection, extension, gangplank, link, overpass, platform, pontoon, scaffold, span, tie, transit, trestle, viaduct, wing
  2. verb connect, extend
    Synonyms: arch over, attach, bind, branch, couple, cross, cross over, go over, join, link, reach, span, subtend, traverse, unite
    Antonyms: detach, disconnect, disjoin, disunite, unlink

Phrasal verbs

  • burn one's bridges

    پل‌های پشت سر خود را خراب کردن، نداشتن امکان بازگشت به شرایط پیشین

Idioms

ارجاع به لغت bridge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bridge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bridge

لغات نزدیک bridge

پیشنهاد بهبود معانی