با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Bridle

ˈbraɪdl ˈbraɪdl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
افسار، لگام (اسب)
- The rider adjusted the bridle on the horse's head before mounting.
- سوارکار قبل از سوار شدن، افسار را روی سر اسب تنظیم کرد.
- The horse tried to shake off the bridle.
- اسب سعی کرد از شر لگام خلاص شود.
verb - intransitive
سر خود را بالا انداختن، عصبانی شدن، رنجیده شدن (به نشانه‌ی اعتراض یا غرور و غیره)
- He bridled at the suggestion of quitting smoking.
- او از پیشنهاد ترک سیگار رنجیده شد.
- He bridle at the suggestion of giving up his favorite hobby.
- او از پیشنهاد کنار گذاشتن سرگرمی محبوبش سرش را بالا انداخت.
verb - transitive
افسار بستن، لگام بستن (به اسب)
- The trainer taught the young rider how to bridle her horse.
- مربی به سوارکار جوان یاد داد که چگونه به اسبش افسار ببندد.
- They had already saddled and bridled Mehri's horse.
- اسب مهری را از پیش زین و لگام کرده بودند.
verb - transitive
مهار کردن، کنترل کردن، جلوی ... خود را گرفتن (احساسات و غیره)
- He must bridle his tongue better.
- او باید زبانش را بهتر مهار کند.
- She tried to bridle her anger.
- سعی کرد خشمش را کنترل کند.
noun countable
مجازی افسار، لگام (هر چیزی که چیزی را کنترل یا بازداری یا سرکوب کند)
- The strict rules acted as a bridle on their creativity.
- قوانین سختگیرانه به مثابه‌ی افساری بر خلاقیت آنان عمل کرد.
- She felt the bridle of societal expectations holding her back.
- او احساس کرد که لگام انتظارات اجتماعی او را مهار کرده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bridle

  1. noun restraining device
    Synonyms: check, control, curb, deterrent, hackamore, halter, headstall, leash, rein, restraint, trammels
  2. verb check, hold back
    Synonyms: constrain, control, curb, govern, inhibit, keep in check, master, moderate, repress, restrain, rule, subdue, suppress, withhold
    Antonyms: let go, release, set free

ارجاع به لغت bridle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bridle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bridle

لغات نزدیک bridle

پیشنهاد بهبود معانی