با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Brimful

ˈbrɪmfʊl ˈbrɪmfʊl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
لبریز
- The glass was brimful of milk.
- لیوان از شیر لبریز بود.
- The letter was brimful of complaints and threats.
- نامه پر بود از شکوه و تهدید.
- with a heart brimful of love
- با قلبی سرشار از عشق
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد brimful

  1. adjective overflowing; up to the top
    Synonyms: awash, chock-full, crammed, crowded, filled, flush, full, full to the top, jammed, level with, loaded, overfull, packed, running over, stuffed, topfull
    Antonyms: empty, unfilled

ارجاع به لغت brimful

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brimful» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/brimful

لغات نزدیک brimful

پیشنهاد بهبود معانی