امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bromidic

آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
چرند، حرف پوچ، مهمل، حرف تکراری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bromidic

  1. adjective Without freshness or appeal because of overuse
    Synonyms:
    corny platitudinal platitudinous banal clichéd commonplace hackneyed musty overused overworked shopworn stale stereotyped stereotypic stereotypical threadbare timeworn tired trite warmed-over well-worn worn-out

ارجاع به لغت bromidic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bromidic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bromidic

لغات نزدیک bromidic

پیشنهاد بهبود معانی