با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Broody

ˈbruːdi ˈbruːdi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more broody
  • صفت عالی:

    most broody

معنی‌ها

adjective
(مجازی) (شخص) غصه‌دار، مغموم، اندوهگین، غمگین، غم‌زده، دمغ، گرفته، افسرده، (حالت) غمگینانه
adjective
(زن) خواهان بچه، (زن) که دلش بچه می‌خواهد
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد broody

  1. noun A domestic hen ready to brood
    Synonyms: brood hen, broody-hen, setting hen, sitter
  2. adjective Deeply or seriously thoughtful
    Synonyms: brooding, contemplative, meditative, musing, pensive, pondering, reflective, ruminative

ارجاع به لغت broody

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «broody» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/broody

لغات نزدیک broody

پیشنهاد بهبود معانی