با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Bruit

bruːt bruːt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun adverb
صدا، شایعات، گزارش، سروصدا، آوازه
- After his death, it was bruited about that he had been poisoned.
- پس از مرگش شایع کردند که مسموم شده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bruit

  1. verb Tell or spread rumors
    Synonyms: rumor, rumour
  2. verb To make (information) generally known
    Synonyms: advertise, blaze, blazon, broadcast, circulate, disseminate, noise, promulgate, propagate, spread

ارجاع به لغت bruit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bruit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bruit

لغات نزدیک bruit

پیشنهاد بهبود معانی