با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Bunting

ˈbʌntɪŋ ˈbʌntɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun
پارچه سست بافت پرچمی، خطابی دوستانه، شنل بچگانه
- The streets were decorated with red, blue, and white bunting.
- خیابان‌ها با پرچم‌های سرخ و آبی و سفید آذین‌بندی شده بودند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bunting

  1. verb In baseball, to meet the ball with a loosely held bat
    Synonyms: sacrificing
  2. verb To strike, thrust or shove against
    Synonyms: tapping, tossing, striking, butting, spearheading, shoving, pushing, meeting, batting

ارجاع به لغت bunting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bunting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bunting

لغات نزدیک bunting

پیشنهاد بهبود معانی