با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Butt In

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb C2
عامیانه فضولی کردن، دخالت بی‌جا کردن، خود را وسط انداختن
- Stop butting in!
- دخالت نکن!
- Sorry, I don't mean to butt in.
- ببخشید قصد فضولی کردن ندارم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد butt in

  1. verb meddle
    Synonyms: barge in, bother, burst in, charge in, chisel in, cut in, disturb, get into the act, interject, interrupt, intrude, muscle in, pester, poke one’s face in, pry, put one’s two cents in

ارجاع به لغت butt in

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «butt in» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/butt-in-or-into

لغات نزدیک butt in

پیشنهاد بهبود معانی