امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

By

baɪ baɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    byes

توضیحات

شکل نوشتاری دیگر این لغت در دو معنای آخر: bye

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

preposition A2
به‌وسیله‌ی، توسط، به‌دست

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The building was designed by an innovative architect.
- این ساختمان به‌وسیله‌ی معمار مبتکری طراحی شده است.
- The meal was cooked by a talented chef.
- این غذا به‌دست یک سرآشپز بااستعداد طبخ شد.
preposition A2
با، به‌وسیله‌ی، از طریق، (در ترکیب) –ی (برای نشان دادن نحوه‌ی انجام کار)
- I prefer traveling by train.
- سفر با قطار را ترجیح می‌دهم.
- The donation was made by cheque.
- کمک مالی از طریق چک انجام شده است.
- gained by fraud
- به‌دست‌آمده از طریق کلاهبرداری
- They only accept payments by cheque.
- آن‌ها فقط پرداخت چکی را می‌پذیرند.
preposition B1
نزدیک، (در) کنار، پهلوی، (در) مجاورت
- Stand by the wall.
- کنار دیوار بایست.
- I'll sit by you.
- پهلوی تو می‌نشینم.
preposition A2
تا، پیش از (بیانگر زمان)
- Be back by ten o'clock.
- تا ساعت ده برگرد.
- Make sure to arrive at the meeting by 9 AM.
- حتماً پیش از ساعت ۹ صبح در جلسه حاضر شوید.
preposition B2
به میزان (بیانگر میزان یا مقدار)
- Our wages were increased by 25 percent.
- دستمزد ما به میزان ۲۵ درصد افزایش یافت.
- These phones have sold by the million.
- [به میزان] میلیون‌ها نسخه از این گوشی‌ها فروخته شده است.
preposition
در، در طول
- We decided to travel by night.
- تصمیم گرفتیم در شب سفر کنیم.
- We prefer to travel by day.
- ترجیح می‌دهیم در طول روز سفر کنیم.
preposition
طبق، براساس
- to go by the book
- طبق مقررات عمل کردن
- By the company policy, employees are required to wear a uniform.
- براساس سیاست شرکت کارکنان ملزم به پوشیدن لباس فرم هستند.
preposition
از، از طریق، از راه
- The sign read "Enter by the door" in bold letters.
- روی تابلو با حروف درشت نوشته شده بود «از در وارد شوید».
- The school's policy is strict: everyone must enter by the door.
- سیاست مدرسه سختگیرانه است: همه باید از در وارد شوند.
- to Tehran by the Qom road
- به تهران از راه قم
preposition
به‌ سوی، در جهت، به سمت
- The captain's orders were to sail north by east.
- دستور کاپیتان این بود که به سوی شمال شرق حرکت کنند.
- The ship sailed north by east.
- کشتی به سمت شمال شرق حرکت کرد.
preposition
از (بیانگر عامل)
- a poem by Hafez
- شعری از حافظ
- I love the romantic language used in a poem written by Keats.
- عاشق زبان عاشقانه‌ای هستم که در شعری از کیتس از آن استفاده شده است.
preposition
از (اشاره به فرزند متولدشده)
- The man had two sons by his first wife.
- این مرد از همسر اولش دو پسر داشت.
- She had only one child by her second husband.
- از شوهر دومش تنها یک فرزند داشت.
preposition
به (در سوگند)
- I swear by all that is holy, the truth will be revealed.
- سوگند به هر آنچه مقدس است، حقیقت آشکار خواهد شد.
- I swear by all that is holy, we will find a solution to this problem.
- به هر آنچه مقدس است سوگند، ما راه‌حلی برای این مشکل خواهیم یافت.
preposition
در (در عمل ضرب)، بر (در عمل تقسیم)، در (در بیان ابعاد)
- Six multiplied by four equals twenty-four.
- شش ضرب در چهار می‌شود بیست‌وچهار.
- four divided by two
- چهار تقسیم بر دو
- a three-by-four carpet
- فرش سه در چهار
preposition
از طرف
- He spoke to the crowd by the king.
- از طرف پادشاه با جمعیت صحبت کرد.
- Sarah signed the contract by her parents.
- سارا قرارداد را از طرف والدینش امضا کرد.
preposition
(انگلیسی اسکاتلندی) در مقایسه با
- His salary is quite high by local norms.
- حقوق او در مقایسه با عرف محلی بسیار بالاست.
- She is tall by her classmates.
- در مقایسه با هم‌کلاسی‌هایش قدبلند است.
preposition
نوعی نقش‌نما برای اشاره به موارد مشابه در یک سری
- to march two by two
- دو به دو رژه رفتن (گام نظامی برداشتن)
- She regained her strength little by little after the surgery.
- او پس از جراحی کم‌کم قدرت خود را به دست آورد.
preposition
از
- By all accounts, she is the most talented singer in the competition.
- از هر نظر، او بااستعدادترین خواننده‌ی این مسابقه است.
- By her perspective, the decision was made in the best interest of the company.
- از دیدگاه او، این تصمیم به نفع شرکت گرفته شد.
adverb
نزدیک، دوروبر
- My favorite cafe is by, next to the park.
- کافه‌ی محبوب من نزدیک، در کنار پارک است.
- The train station is by, only a few blocks away.
- ایستگاه قطار این دوروبر است، تنها چند بلوک دورتر.
adverb
از کنار
- A bicycle sped by.
- دوچرخه‌ای با سرعت از کنار رد شد.
- I saw him go by.
- دیدم که از کنار رد شد.
noun countable
موضوع فرعی، مسئله‌ی فرعی
- The main focus of the meeting was on increasing sales, while the budget was a by.
- تمرکز اصلی جلسه بر افزایش فروش بود، درحالی‌که بودجه موضوع فرعی بود.
- They spent too much time discussing the bye of customer service.
- آن‌ها زمان زیادی را صرف بحث در مورد مسئله‌ی فرعی خدمات مشتری کردند.
adjective
کناری، فرعی، جنبی
- The secret garden was hidden behind a by passage.
- باغ مخفی پشت یک گذرگاه کناری بود.
- We followed the map to find a bye passage that would lead us to the treasure.
- نقشه را دنبال کردیم تا گذرگاهی جنبی پیدا کنیم که ما را به گنج می‌رساند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد by

  1. adverb near
    Synonyms:
    aside at hand away beyond close handy in reach over past through to one side
  1. preposition next to
    Synonyms:
    along alongside beside by way of close to near nearby nigh over past round
  1. preposition by means of
    Synonyms:
    at the hand of in the name of on over supported by through through the agency of through the medium of under the aegis of via with with the assistance of

Phrasal verbs

  • get by

    گذران کردن، سر کردن

    موفق شدن (با کمترین تلاش)

    گذشتن، عبور کردن، رد شدن

  • drop by

    به کسی سر زدن، مختصر دیدن کردن

  • put by

    منصرف شدن، قطع کردن، کنار گذاردن، اندوختن

  • stand by

    وفادار ماندن

    آماده بودن، آماده‌ی خدمت بودن

  • come by

    به‌ دست آوردن، حاصل کردن، پیدا کردن

    به دیدار رفتن

  • go by

    سپری شدن، گذشتن (زمان)، عبور کردن، رد شدن، گذشتن (شخص و غیره)

    طبق چیزی عمل کردن، بر اساس چیزی رفتار کردن، پیروی کردن

    شناخته شدن (به نامی خاص)

    بر اساس چیزی قضاوت کردن، طبق چیزی حکم کردن، مبنا را بر چیزی قرار دادن

  • pass by

    گذشتن، گذر کردن

  • run by

    اطلاع دادن، خبر دادن

    توقف کوتاه کردن

  • abide by

    به وعده وفا کردن، به قول خود عمل کردن

    پیروی کردن از، گردن نهادن به، اطاعت کردن

  • do by

    رفتار کردن نسبت به یا برای

  • profit by (or from) something

    از چیزی بهره‌مند شدن، پند گرفتن، استفاده‌ی تجربی یا معنوی کردن

  • put aside (or by)

    1- ذخیره کردن، برای روز مبادا گذاشتن، اندوختن 2- دور انداختن، دل کندن

  • squeak through (or by)

    (با امتیاز کم یا اشکال) قبول شدن، پذیرفته شدن، عبور کردن

  • squeeze through (or by)

    (عامیانه) با اشکال یا امتیاز بسیار کم قبول شدن یا برنده شدن یا عبور کردن

  • swear by

    قسم خوردن، سوگند یاد کردن

    اعتقاد داشتن، اطمینان داشتن

Collocations

  • by itself

    خودبه‌خود، به خودی خود، فی‌نفسه، به‌الذاته

  • by oneself

    1- بتنهایی، یک‌تنه، یکه، تنها 2- منفرداً، بدون کمک دیگری

  • step by step

    قدم‌به‌قدم، تدریجی، گام‌به‌گام، مرحله‌به‌مرحله

  • by all means

    حتماً، البته، مسلماً، هرجور که شده، از هر طریق

  • by considerable

    (آمریکا - محلی) به تعداد زیاد، به مقدار زیاد

  • by chance

    تصادفاً، اتفاقی، الله‌بختی

  • by choice

    به دل‌خواه خود، با گزینش فردی

  • close by

    در نزدیکی، نزدیک

  • (by) courtesy of

    به پایمردی، با معاضدت، با اجازه، هدیه‌ی، با لطف و همکاری

  • rule by decree

    (بدون رأی و صلاح‌دید مردم) به امر خود حکومت کردن، خودکامگی کردن

  • by the dozen

    دوجینی، دوازده تا دوازده تا

  • by force

    به زور، به اجبار

  • by hand

    با دست (نه با ماشین و غیره)

  • little by little

    به‌تدریج، رفته‌رفته، نرم‌نرمک، به‌مرور، کم‌کم، ذره‌ذره

  • by mail

    با پست، از طریق پست

  • mean well by

    نیت خوبی داشتن نسبت به، خوبی کسی را خواستن

  • by nature

    طبیعتاً، طبعاً، ذاتی، از نظر خمیره، فطری

  • by order of

    بنا به دستور، طبق حکم، به فرمان

  • by request

    طبق تقاضا، طبق درخواست، بنا به دعوت

  • by road

    با ماشین، از طریق جاده

  • by rote

    از روی حافظه (نه اندیشه و داوری)، طوطی‌وار، مانند بز اخوش

  • side by side

    مجاور (همدیگر)، در کنار هم، پهلوی هم

  • by sight

    نظراً، بارؤیت، قیافتاً

  • stage by stage

    مرحله‌به‌مرحله، گام‌به‌گام

  • by turns

    یکی پس از دیگری، به‌نوبت، متناوباً

  • by water

    با کشتی، از راه دریا (یا رودخانه)

  • by way of

    1- از طریق، از راه 2- به‌خاطر

  • by wholesale

    1- به قیمت عمده‌فروشی 2- از طریق عمده‌فروشی 3- به‌طور گسترده، به مقیاس وسیع، یک باره، یکجا

Idioms

  • by and by

    پس از اندکی، به‌زودی، کم‌کم، در آینده‌ی نزدیک

  • by and large

    روی‌هم‌رفته، به‌طور کلی، در کل، در مجموع

  • by oneself

    به تنهایی، تنها، در انزوا، بدون کمک

  • by the by

    ضمناً، راستی، تصادفاً

  • by the way

    در ضمن، ضمناً، راستی

  • don't judge a book by its cover

    از روی ظاهر قضاوت نکن، نمی‌شه فقط از روی ظاهر قضاوت کرد (ما برون را ننگریم و قال را، ما درون را بنگریم و حال را)

  • take the bull by the horns

    با مصائب و دشواری‌ها شاخ‌به‌شاخ شدن، دل را به دریا زدن، قاطعانه عمل کردن، با مشکلات و مخاطرات مقابله کردن

  • give (or get) the go-by

    بی‌اعتنایی کردن، محل نگذاشتن، بی‌محلی کردن، مورد بی‌محلی قرار گرفتن

  • by no means

    به‌هیچ‌وجه، اصلاً، ابداً

  • by any means

    از هر راهی، به هر طریق، هرطور که شده

  • go by the board

    1- از لبه‌ی کشتی پرت شدن 2- گم شدن، از دست رفتن، ناموفق بودن، از رسم افتادن

  • by leaps and bounds

    به سرعت، با جست و خیز

    به تندی، با سرعت زیاد، با جهش و خیزش

  • by the bye

    تصادفاً، اتفاقی، ضمناً، درضمن

  • by any chance

    تصادفاً، اتفاقاً، تصادفی، اتفاقی

  • cheek by jowl

    صمیمی، بسیار نزدیک، خودمانی

  • too clever by half

    (انگلیس - عامیانه - با تداعی منفی) خیلی زرنگ، مرد رند، نیرنگ باز، اهل شیله پیله

  • by design

    عمداً، تعمداً، خودخواسته، آگاهانه، از روی نقشه‌ی قبلی

  • play by ear

    بدون نت (آلت موسیقی را) نواختن، فی‌البداهه نغمه‌سرایی کردن

  • play it by ear

    (بدون برنامه‌ریزی و نقشه‌ی قبلی) در لحظه تصمیم گرفتن، درجا دست به عمل زدن، با در نظر گرفتن شرایطِ وقت عمل کردن

  • by fair means or foul

    (انجام دادن کاری یا به دست آوردن چیزی) هرطور(ی)شده، به هر حربه‌ای که شده (حتی غیرمنصفانه)

  • by far

    به‌مقدار قابل‌ملاحظه، تا میزان زیاد، بسیار، به‌مراتب، با اختلاف، به‌وضوح، با فاصله‌ی زیاد

  • by fits and starts

    دارای دوران فعالیت شدید و سپس دوران آرامش

    (با) فعالیت شدید و منقطع

  • by gum!

    (عامیانه) به خدا!، ای بابا!، عجب!

  • by half

    بسیار، خیلی، به مقدار زیاد، به مقدار قابل‌ملاحظه

  • by halves

    نیمه‌کاره، ناتمام، نیمه‌راهه، نصف، ناهماد، باکاستی

  • by a head

    (در اندازه‌گیری درازا) یک سر و گردن

  • by (or down by) the head

    (کشتی‌رانی) درحالی‌که سینه‌ی کشتی بیشتر در آب فرورفته است تا عقب آن

  • by jingo!

    (ندا به نشان شگفتی یا تأکید) به خدا!، عجب!، به جان شما!

  • by jove!

    به خدا قسم!، عجب!، شگفتا!

  • lead by the nose

    مجبور به پیروی یا اطاعت بی‌چون و چرا کردن

    (کسی را) کاملاً زیر مهار‌کشیدن، کاملاً مسلط‌بودن (بر کسی)

  • by no manner of means

    1- ابداً، هرگز، به هیچ‌وجه 2- به هرصورت، به هرطریق

  • win (or lose) by a neck

    1- (اسبدوانی) مسابقه را با یک سر و گردن بردن (یا باختن) 2- با اختلاف کم بردن (یا باختن)

  • by a nose

    1- (مسابقه‌ی اسب‌دوانی و غیره) به طول یک پوزه، به درازی بینی اسب 2- به مقدار کم، با امتیاز یا فاصله‌ی کمی، با کمی تفاوت

  • by the numbers

    1- (ارتش) به ترتیب شماره یا تسلسل 2- خودبه‌خود و بدون اندیشه، با بی‌فکری

  • one by one

    یکی پس از دیگری، یکی‌یکی، منفرداً، سوا‌سوا

  • by the same token

    به‌همین‌طریق، به‌همین‌دلیل، همین‌طور

    به همین دلیل، بنابراین، همین‌طور

  • by the skin of one's teeth

    با چنگ و دندان، با هزار ضرب و زور، با هزار بدبختی، با دشواری بسیار، به‌سختی، (برنده یا کامیاب) با برتری ناچیز، با امتیاز کم

  • by (or in) easy stages

    هر دفعه بخش کوتاهی از سفر را پیمودن، کم‌کم سفر کردن

    مرحله‌ به‌ مرحله عمل یا کار کردن، بی‌شتاب عمل کردن

  • take by surprise

    1- غافلگیر کردن، مچ کسی را گرفتن 2- شگفت‌زده کردن

  • go by the wayside

    کنار گذاشتن، انبار کردن، صرف‌نظر کردن

  • by word of mouth

    شفاهی، زبانی، به‌طور شفاهی، دهان‌به‌دهان

  • by the book

    طبق قوانین، در چهارچوب مقررات، براساس مقررات

  • by definition

    فی‌نفسه، ذاتاً، علی‌القاعده

ارجاع به لغت by

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «by» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/by

لغات نزدیک by

پیشنهاد بهبود معانی