امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Charity

ˈtʃærəti ˈtʃærəti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    charities

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
مؤسسه‌ی خیریه، خیریه، مؤسسه‌ی نیکوکاری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The charity provided food and shelter to those in need.
- مؤسسه‌ی خیریه برای افراد نیازمند غذا و سرپناه فراهم کرد.
- The Iranian charity raised significant funds for disaster relief.
- مؤسسه‌ی خیریه‌ی ایرانی بودجه‌ی قابل توجهی را برای امدادرسانی به بلایای طبیعی جمع‌آوری کرد.
- His donation to the charity made a big difference in the community.
- کمک مالی او به خیریه تغییر بزرگی در جامعه ایجاد کرد.
noun uncountable B1
احسان، صدقه، خیرات، نیکوکاری، کمک
- They organized a concert for charity last week.
- آن‌ها هفته‌ی گذشته کنسرت خیریه‌ای ترتیب دادند.
- The widow and her baby depended on the charity of their neighbors.
- زن بیوه و فرزند نوزاد او به احسان همسایگان متکی بودند.
- Tickets for the charity performance sold out within hours.
- بلیت‌های اجرای خیریه در عرض چند ساعت فروخته شد.
noun uncountable formal C2
ایثار، گذشت، سعه‌ی صدر، مهربانی، رحمت، خوش‌قلبی
- She had enough charity to forgive her husband's killers.
- او آن‌قدر گذشت داشت که قاتلان شوهرش را بخشید.
- True charity involves empathy and understanding for others’ struggles.
- ایثار حقیقی مستلزم همدلی و درک سختی‌های دیگران است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد charity

  1. noun an organization whose purpose is to give money, food, or help to those who need it, or to carry out activities such as medical research that will help people in need, and not to make a profit
  1. noun generosity, gift
    Synonyms:
    alms alms-giving assistance benefaction beneficence contribution dole donation endowment fund gifting hand hand-out helping hand largesse oblation offering philanthropy relief write-off
    Antonyms:
    stealing taking
  1. noun kindness, compassion
    Synonyms:
    affection agape altruism amity attachment benevolence benignity bountifulness bounty caritas clemency fellow feeling generosity goodness goodwill grace humaneness humanity indulgence kindliness lenity love magnanimity mercy tenderheartedness
    Antonyms:
    malevolence uncharitableness unkindness

Idioms

  • charity begins at home

    چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است، اول به اهل بیت خودت احسان کن

ارجاع به لغت charity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «charity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/charity

لغات نزدیک charity

پیشنهاد بهبود معانی