با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Chine

t͡ʃaɪn t͡ʃaɪn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun verb - transitive
مهره استخوان پشت جانوران، گوشت مازه، (عامیانه، انگلیس) دره تنگ وباریک، شکاف، درز، شیار آبی که در اثرحرکت کشتی ایجاد می‌شود، پشت کسی را شکستن، دندانه‌دار کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chine

  1. noun
    Synonyms: back, backbone, cleave, meat, saddleback, spine

ارجاع به لغت chine

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chine» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chine

لغات نزدیک chine

پیشنهاد بهبود معانی