با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Chivy

آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

همچنین به این شکل نیز نوشته می‌شود: chivvy

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive informal
انگلیسی بریتانیایی (با عجله کردن و اذیت کردن) تشویق کردن (کسی) به انجام کاری که نمی‌خواهد انجام دهد، معذب کردن
- I had to chivvy him into writing the report.
- مجبور شدم او را برای نوشتن گزارش ترغیب کنم.
- I do not want to chivvy them.
- نمی‌خوام اون‌ها رو معذب کنم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chivy

  1. verb Annoy continually or chronically
    Synonyms: harass, chivvy, annoy, badger, bait, bother, chase, hassle, confusion, harry, hound, hunt, pursue, chevy, pursuit, race, chevvy, scamper, tease, beset, torment, plague, molest, provoke

ارجاع به لغت chivy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chivy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chivy

لغات نزدیک chivy

پیشنهاد بهبود معانی