امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Chroma

ˈkroʊmə ˈkrəʊmə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
رنگ خلوص رنگ، درجه‌ی سیری رنگ، درجه‌ی اشباع رنگ link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی رنگ

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The photographer adjusted the chroma levels to enhance the colors in the image.
- عکاس سطوح خلوص رنگ را برای بهبود رنگ‌های تصویر تنظیم کرد.
- The artist focused on achieving perfect chroma in her vibrant paintings.
- این هنرمند در نقاشی‌های جذاب خود بر روی دستیابی به درجه‌ی اشباع رنگ کامل تمرکز کرد.
noun uncountable
رنگ شدت خلوص رنگ
- The photographer adjusted the chroma in the image to make the colors pop.
- عکاس شدت خلوص رنگ را در تصویر تنظیم کرد تا رنگ‌ها برجسته شوند.
- The fashion designer chose a dress with a high chroma, opting for a bright and eye-catching hue.
- این طراح مد لباسی با شدت خلوص رنگ بالا انتخاب کرد و رنگ روشن و چشم‌نوازی را انتخاب کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chroma

  1. noun Chromatic purity: freedom from dilution with white and hence vivid in hue
    Synonyms:
    saturation intensity vividness

ارجاع به لغت chroma

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chroma» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chroma

لغات نزدیک chroma

پیشنهاد بهبود معانی