امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Chronic

ˈkrɑːnɪk ˈkrɒnɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more chronic
  • صفت عالی:

    most chronic

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2
دیرینه، مزمن، سخت، شدید، گران‌رو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- a chronically sick man
- مردی با بیماری مزمن
- Some diseases are chronic and some are acute.
- برخی بیماری‌ها مزمن و برخی حاد هستند.
- a chronic worry
- دلواپسی همیشگی
- a chronic liar
- کسی که از روی عادت دروغ می‌گوید، سابقه‌دار
- a chronic gambler
- قمارباز کهنه‌کار
- the chronic shortage of teachers
- کمبود شدید معلم
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chronic

  1. adjective incessant, never-ending
    Synonyms:
    abiding ceaseless confirmed constant continual continuing continuous deep-rooted deep-seated enduring ever-present fixed habitual inborn inbred incurable ineradicable ingrained inveterate lasting lifelong lingering long-lived long-standing obstinate perennial persistent persisting prolonged protracted recurrent recurring rooted routine settled stubborn sustained tenacious unabating unmitigated unyielding usual
    Antonyms:
    curable eradicable intermittent occasional temporary

ارجاع به لغت chronic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chronic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chronic

لغات نزدیک chronic

پیشنهاد بهبود معانی