با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Chronology

krəˈnɑːlədʒi krəˈnɒlədʒi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    chronologies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun
شرح وقایع به ترتیب زمانی
noun
علم ترتیب تاریخ، گاه‌شناسی، تاریخ‌شماری، جدول یا شرح وقایع یا تاریخ‌های وابسته به آن‌ها
- My history is good but I forget chronology.
- تاریخ من خوب است؛ ولی تقدم و تأخر رویدادها را فراموش می‌کنم.
- a chronology of the main events of Dehkhoda's life
- شرح رویدادهای مهم زندگی دهخدا به ترتیب تاریخ آن‌ها
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chronology

  1. noun
    Synonyms: duree, timebinding

ارجاع به لغت chronology

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chronology» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chronology

لغات نزدیک chronology

پیشنهاد بهبود معانی