امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Clairvoyant

ˌklerˈvɔɪənt kleəˈvɔɪənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    clairvoyants
  • صفت تفضیلی:

    more clairvoyant
  • صفت عالی:

    most clairvoyant

معنی و نمونه‌جمله‌ها

روشن‌بین، نهان‌بین

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- the poet's clairvoyant revelations
- رازگشایی‌های روشن‌بینانه‌ی آن شاعر
- He discussed the country's problems clairvoyantly.
- او روشن‌بینانه مسائل کشور را مطرح کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clairvoyant

  1. adjective intuitive, psychic
    Synonyms:
    clear-sighted discerning extrasensory farseeing far-sighted fey judicious long-sighted new age oracular penetrating perceptive prescient prophetic second-sighted sibylline spiritualistic telepathic vatic visionary
  1. noun person who is psychic
    Synonyms:
    augur channeller diviner fortune-teller haruspex horoscopist medium oracle palm reader prophet seer sibyl soothsayer telepath telepathist visionary voodoo doctor

ارجاع به لغت clairvoyant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clairvoyant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/clairvoyant

لغات نزدیک clairvoyant

پیشنهاد بهبود معانی