با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Clan

klæn klæn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    clans

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
خاندان، خانواده، طایفه، قبیله، دسته
- Some clans claimed to have descended from a single ancestor.
- برخی از قبایل ادعا می‌کردند که جملگی از یک نیای واحد سرچشمه گرفته‌اند.
- the chief of Biranvand clan
- رئیس ایل بیرانوند
- the Shaybanny Clan
- شیبانی‌ها
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clan

  1. noun family, clique
    Synonyms: association, band, bunch, club, coterie, crew, crowd, crush, faction, folks, gang, group, house, insiders, kinfolks, mob, moiety, organization, outfit, race, ring, sect, set, society, sodality, stock, tribe

ارجاع به لغت clan

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clan» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/clan

لغات نزدیک clan

پیشنهاد بهبود معانی