امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Cleanup

American: ˈkliːˌnəp British: ˈkliːˌnəp
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
عمل نظافت کردن، پاکسازی، زدایش، پاکیزه‌سازی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Before going to the party I needed a cleanup.
- لازم بود قبل از رفتن به مهمانی خود را نظافت کنم.
- the cleanup of the enemy machine-gun nests
- پاک‌سازی (راندن دشمن از) آشیانه‌های مسلسل
noun adjective
از بین بردن جنایت و تبهکاری و فساد و غیره
noun adjective
(آمریکا - عامیانه) سود، درآمد
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cleanup

  1. noun A very large profit
    Synonyms:
    killing
  1. noun (baseball) the fourth position in the batting order (usually filled by the best batter on the team)
    Synonyms:
    cleanup position cleanup spot
  1. noun The act of making something clean
    Synonyms:
    cleaning cleansing

ارجاع به لغت cleanup

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cleanup» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cleanup

لغات نزدیک cleanup

پیشنهاد بهبود معانی