با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Clincher

ˈklɪntʃər ˈklɪntʃə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun
متمسک‌شونده، قیچی‌کننده، قاطع
- His reference to Turkmanchai was the clincher that reconciled the two sides.
- اشاره‌ی او به ترکمان‌چای نکته‌ی قاطعی بود که منجر به آشتی دو طرف شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clincher

  1. noun settling event
    Synonyms: capper, closer, coup de grâce, crowning blow, culmination, deathblow, deciding moment, finisher, finishing touch

ارجاع به لغت clincher

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clincher» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/clincher

لغات نزدیک clincher

پیشنهاد بهبود معانی