امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Clot

klɑːt klɒt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
توده، لخته خون، دلمه شدن، لخته شدن (خون)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- a blood clot
- لخته‌ی خون
- clotted blood
- خون دلمه‌شده
- Streets clotted with traffic.
- خیابان‌هایی که وسایط نقلیه آن‌ها را بند آورده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clot

  1. noun blockage, mass of coagulation
    Synonyms:
    array batch battery body bulk bunch bundle clotting clump cluster coagulum coalescence conglutination consolidation curd curdling embolism embolus glob gob group grume lump occlusion precipitate set thickness thrombus
    Antonyms:
    opening
  1. verb coagulate
    Synonyms:
    clabber coalesce congeal curdle gel gelate gelatinize glop up jell jellify jelly lopper lump set solidify thicken
    Antonyms:
    loose thin

ارجاع به لغت clot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/clot

لغات نزدیک clot

پیشنهاد بهبود معانی