با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Cloying

ˈklɔɪɪŋ ˈklɔɪ-ɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
حال‌به‌هم‌زن، مشمئزکننده، تهوع‌آور، ناخوشایند، چیزی که شورش را درمی‌آورد و دل را می‌زند
- Although the perfume is intense, it is far from cloying.
- با اینکه بوی این عطر تند است، مشمئزکننده نیست.
- cloying sentimentality
- احساسات تهوع‌آور
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cloying

  1. adjective sickly sweet
    Synonyms: cheesy, cornball, corny, cutesy, drippy, gooey, honeyed, mushy, over-sentimental, oversweet, saccharine, sappy, sentimental, sugary, syrupy

ارجاع به لغت cloying

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cloying» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cloying

لغات نزدیک cloying

پیشنهاد بهبود معانی