امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Cognizant

ˈkɑːɡnɪznt ˈkɒɡnəznt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
آگاه، باخبر، واقف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- He is cognizant of his duties as a father.
- او به وظایف خود به عنوان پدر واقف است.
- cognizant of difficulties
- آگاه از سختی‌ها
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cognizant

  1. adjective aware
    Synonyms:
    acquainted alive apprehensive au courant awake conscious conversant down with familiar grounded hep to hip to informed in on in the know in the picture judicious knowing knowledgeable observant on the beam on to perceptive plugged in savvy sensible sentient tuned in up on versed wise to with it witting
    Antonyms:
    ignorant unaware unfamiliar uninformed unknowledgeable unwitting

ارجاع به لغت cognizant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cognizant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cognizant

لغات نزدیک cognizant

پیشنهاد بهبود معانی