با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Cognize

ˈkɑɡnɑɪz ˈkɒɡnaɪz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    cognized
  • وجه وصفی حال:

    cognizing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
دانستن، درک کردن، متوجه بودن، آگاه بودن، مطلع بودن
- The child needs help to cognize the meaning of the poem.
- کودک برای درک معنای شعر به کمک نیاز دارد.
- After studying for hours, he finally cognized the difficult concept.
- او پس از ساعت‌ها مطالعه، سرانجام متوجه مفهوم دشوار شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cognize

  1. verb Be cognizant or aware of a fact or a specific piece of information; possess knowledge or information about
    Synonyms: cognise, know

ارجاع به لغت cognize

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cognize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cognize

لغات نزدیک cognize

پیشنهاد بهبود معانی