امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Comfrey

ˈkəmfri ˈkʌmfri
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
سنفیتون

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد comfrey

  1. noun Perennial herbs of Europe and Iran; make rapidly growing groundcover for shaded areas
    Synonyms:
    cumfrey
  1. noun Leaves make a popular tisane; young leaves used in salads or cooked
    Synonyms:
    healing herb

ارجاع به لغت comfrey

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «comfrey» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/comfrey

لغات نزدیک comfrey

پیشنهاد بهبود معانی