معنی competitor به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

kəmˈpet̬ət̬ər kəmˈpetɪtə

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

رقیب، هم‌چشم، حریف، هماورد، همکار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- He too was one of the competitors in the race.

- او نیز یکی از حریفان مسابقه بود.

- Germany and its trade competitors

- آلمان و رقبای بازرگانی آن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد competitor

noun person willing to enter contest

Synonyms:

adversary antagonist challenger competition contestant corival dark horse emulator favorite opponent opposition rival

لغات هم‌خانواده competitor

noun
competition, competitor, competitiveness

adjective
competitive, competing

verb - intransitive
compete

adverb
competitively

ارجاع به لغت competitor

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «competitor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/competitor

لغات نزدیک competitor

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

tie sheep horse road fish bucket chip can leg ice skiing bullet square back board bush gold return