با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Complacent

kəmˈpleɪsnt kəmˈpleɪsnt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ازخودراضی، ازخودمتشکر، خودخشنود، خودپسند، مغرور، غره
- Success has made him complacent.
- موفقیت او را غره کرده است.
- A complacent mindset can hinder personal growth and development.
- یک طرز تفکر ازخودراضی می‌تواند مانع رشد و پیشرفت شخصی شود.
adjective
سربه‌راه، حرف‌شنو، با ادب، خوش‌رو، مهربان
- His complacent smile made everyone feel at ease during the meeting.
- لبخند مهربان او در طول جلسه باعث شد همه احساس راحتی کنند.
- His complacent nature often resulted in others taking advantage of his willingness to help.
- ذات حرف‌شنوی او اغلب باعث می‌شد که دیگران از تمایل او به کمک سوء‌استفاده کنند.
adjective
بی‌تفاوت، بی‌توجه، بی‌علاقه
- His complacent attitude towards the project worried his teammates.
- برخورد بی‌توجه او نسبت به پروژه، هم‌تیمی‌هایش را نگران کرد.
- Despite the warnings, he remained complacent about the potential risks.
- باوجود هشدارها، او نسبت به خطرات احتمالی بی‌تفاوت بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد complacent

  1. adjective contented
    Synonyms: conceited, confident, easy-going, egoistic, egotistic, gratified, happy, obsequious, pleased, satisfied, self-assured, self-contented, self-pleased, self-possessed, self-righteous, self-satisfied, serene, smug, unconcerned
    Antonyms: concerned, discontent, discontented, dissatisfied

ارجاع به لغت complacent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «complacent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/complacent

لغات نزدیک complacent

پیشنهاد بهبود معانی