امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Complain

kəmˈpleɪn kəmˈpleɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    complained
  • شکل سوم:

    complained
  • سوم‌شخص مفرد:

    complains
  • وجه وصفی حال:

    complaining

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive B1
شکایت کردن، عیب‌جویی کردن، ایراد گرفتن، نالیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He complained to me about the noise.
- او درباره‌ی سروصدا به من شکایت کرد.
- If you are naughty, I'll complain to your father.
- اگر شیطانی کنی، پیش پدرت چغلی خواهم کرد.
- She complained that I don't write to her.
- گله کرد که به او نامه نمی‌نویسم.
- He was complaining of pain in the chest.
- او از درد سینه می‌نالید.
- The neighbors complained against him to the police.
- همسایه‌ها از دست او به پلیس شکایت کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد complain

  1. verb grumble about
    Synonyms:
    accuse ascribe attack beef bellyache bemoan bewail bitch carp cavil charge contravene criticize defy demur denounce deplore deprecate differ disagree disapprove dissent expostulate find fault fret fuss gainsay grieve gripe groan grouse growl grumble impute indict kick up a fuss lament lay look askance make a fuss moan nag object oppose protest refute remonstrate repine reproach snivel sound off take exception to wail whimper whine yammer
    Antonyms:
    applaud approve be content be happy commend praise recommend sanction

Collocations

ارجاع به لغت complain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «complain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/complain

لغات نزدیک complain

پیشنهاد بهبود معانی