امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Comply

kəmˈplaɪ kəmˈplaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    complied
  • شکل سوم:

    complied
  • سوم‌شخص مفرد:

    complies
  • وجه وصفی حال:

    complying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive formal C1
پیروی کردن، تبعیت کردن، اطاعت کردن، متابعت کردن، پذیرفتن، اجابت کردن (مقررات یا خواسته‌های دیگران و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The company had no choice but to comply with the new tax laws.
- این شرکت چاره‌ای جز پیروی از قوانین مالیاتی جدید نداشت.
- The driver chose not to comply with the traffic laws.
- راننده تصمیم گرفت از قوانین راهنمایی و رانندگی پیروی نکند.
- He complied with all of the regulations.
- او از همه‌ی مقررات تبعیت کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد comply

  1. verb abide by, follow agreement or instructions
    Synonyms: accede, accord, acquiesce, adhere to, agree to, cave in, come around, conform to, consent to, cry uncle, defer, discharge, ditto, don’t make waves, don’t rock the boat, fit in, fold, fulfill, give in, give out, give up, go along with, go with the flow, keep, knuckle to, knuckle under, mind, obey, observe, perform, play ball, play the game, put out, quit, respect, roll over and play dead, satisfy, shape up, stay in line, straighten up, submit, throw in towel, toss it in, yes one, yield
    Antonyms: decline, deny, disobey, oppose, rebuff, refuse, reject, resist

ارجاع به لغت comply

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «comply» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/comply

لغات نزدیک comply

پیشنهاد بهبود معانی