امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Compulsion

kəmˈpʌlʃn kəmˈpʌlʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    compulsions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
اجبار، اضطرار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- There was no compulsion on the workers to take part in the parade.
- کارگران را مجبور به شرکت در رژه نکرده بودند.
- a compulsion to be clean
- وسواس نظافت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد compulsion

  1. noun drive, obligation
    Synonyms:
    coercion constraint demand drive driving duress duty engrossment exigency force hang-up have on the brain monkey necessity need obsession preoccupation prepossession pressure tiger by the tail urge urgency
    Antonyms:
    freedom free will independence liberty license

Collocations

لغات هم‌خانواده compulsion

  • noun
    compulsion

ارجاع به لغت compulsion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «compulsion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/compulsion

لغات نزدیک compulsion

پیشنهاد بهبود معانی