با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Concave

ˈkɑːnkeɪv ˈkɒŋkeɪv
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective noun
کاو، مقعر
- The concave mirror was used to reflect light in a specific direction.
- از آیینه‌ی مقعر برای انعکاس نور در جهت خاصی استفاده می‌شد.
- The concave shape of the bowl made it perfect for holding soup.
- شکل مقعر کاسه آن را برای نگهداری سوپ عالی کرده است.
- The concave lens helped to correct the patient's nearsightedness.
- عدسی مقعر به اصلاح نزدیک‌بینی بیمار کمک کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد concave

  1. adjective curved, depressed
    Synonyms: biconcave, cupped, dented, dimpled, dipped, excavated, hollow, hollowed, incurvate, incurvated, incurved, indented, round, rounded, sagging, scooped, sinking, sunken
    Antonyms: convex, distended

ارجاع به لغت concave

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «concave» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/concave

لغات نزدیک concave

پیشنهاد بهبود معانی