با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Conciliation

kənˌsɪliˈeɪʃn kənˌsɪliˈeɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable formal
مصالحه، آشتی، سازش، تسکین، توافق، دل‌جویی، استمالت
- Conciliation is often the first step in mediation processes.
- مصالحه اغلب اولین گام در فرآیندهای میانجی‌گری است.
- They reached a conciliation agreement after lengthy negotiations.
- آن‌ها پس‌از مذاکرات طولانی به یک پیمان توافق دست یافتند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد conciliation

  1. noun A reestablishment of friendship or harmony
    Synonyms: rapprochement, reconcilement, placation, reconciliation, propitiation

ارجاع به لغت conciliation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «conciliation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/conciliation

لغات نزدیک conciliation

پیشنهاد بهبود معانی