با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Concoct

kənˈkɑːkt kənˈkɒkt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    concocted
  • شکل سوم:

    concocted
  • سوم شخص مفرد:

    concocts
  • وجه وصفی حال:

    concocting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
درست کردن، جعل کردن، اختراع کردن، ترکیب کردن، پختن، گواریدن
- to concoct a drink from lemon juice, sugar, etc.
- از آب لیمو و شکر و غیره مشروب ساختن
- to concoct an excuse
- بهانه‌ای تراشیدن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد concoct

  1. verb formulate, think up
    Synonyms: ad lib, batch, brew, compound, contrive, cook up, create, design, devise, discover, dream up, envisage, envision, fabricate, frame, hatch, invent, make up, mature, originate, plan, plot, prefab, prepare, project, scheme, slap together, throw together, vamp

ارجاع به لغت concoct

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «concoct» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/concoct

لغات نزدیک concoct

پیشنهاد بهبود معانی