امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Conducive

kənˈduːsɪv kənˈdjuːsɪv
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
موجب‌شونده، سودمند، مساعد، منجر‌شونده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- This noise is conducive to a headache.
- این سروصدا باعث سردرد می‌شود.
- This lifestyle will not be conducive to physical and spiritual health.
- این روش زندگی منجر به سلامتی جسمی و روحی نخواهد شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد conducive

  1. adjective favorable for
    Synonyms:
    accessory calculated to produce contributive contributory helpful leading productive of promotive tending useful
    Antonyms:
    adverse discouraging hindering unconducive unfavorable unhelpful

ارجاع به لغت conducive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «conducive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/conducive

لغات نزدیک conducive

پیشنهاد بهبود معانی