امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Confined

American: kənˈfaɪnd British: kənˈfaɪnd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    confines
  • وجه وصفی حال:

    confining
  • صفت تفضیلی:

    more confined
  • صفت عالی:

    most confined

معنی‌ها

adjective C2
محدود‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
adjective
بستری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد confined

  1. adjective limited, enclosed
    Synonyms:
    bedfast bedridden bottled up bound chilled circumscribed compassed cooped up cramp cramped detained flattened out grounded hampered held hog-tied iced immured imprisoned incarcerated in chains incommodious indisposed in jail invalided jailed laid up locked up on ice pent restrained restricted sealed up shut in sick
    Antonyms:
    free liberated unlimited

لغات هم‌خانواده confined

  • adjective
    confined

ارجاع به لغت confined

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «confined» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/confined

لغات نزدیک confined

پیشنهاد بهبود معانی