با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Confluence

ˈkɑːnfluːns ˈkɒnfluəns
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
اتصال یا تلاقی دو نهر، هم‌ریختنگاه، هم‌ریزگاه
- The confluence of those creeks created a huge navigable river.
- پیوستن آن نهرها رودی بزرگ و قابل کشتیرانی به وجود آورد.
- at the confluence of Karkheh and Karoon
- محل تلاقی کرخه و کارون
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد confluence

  1. noun coming together
    Synonyms: assemblage, assembly, concourse, concurrence, concursion, conflux, convergence, crowd, gathering, host, junction, meeting, mob, multitude, union

ارجاع به لغت confluence

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «confluence» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/confluence

لغات نزدیک confluence

پیشنهاد بهبود معانی