با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Congest

kənˈdʒest kənˈdʒest
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    congested
  • شکل سوم:

    congested
  • سوم شخص مفرد:

    congests
  • وجه وصفی حال:

    congesting

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
انبوه کردن، متراکم کردن، گرفته کردن، بستن، محتقن کردن، شلوغ کردن
- He had a fever and his sinuses were completely congested.
- او تب داشت و سینوس‌هایش کاملاً گرفته بود.
- The Karaj road becomes congested on Fridays.
- جمعه‌ها راه کرج شلوغ می‌شود.
verb - intransitive
انبوه شدن، متراکم شدن، گرفته شدن، بسته شدن، محتقن شدن، شلوغ شدن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد congest

  1. verb To plug up something, as a hole, space, or container
    Synonyms: block, choke, clog, close, cork, fill, plug, stop
  2. verb Become or cause to become obstructed
    Synonyms: clog, choke off, clog-up, back up, choke, foul

ارجاع به لغت congest

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «congest» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/congest

لغات نزدیک congest

پیشنهاد بهبود معانی