امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Conquest

ˈkɑːŋkwest ˈkɒŋkwest
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    conquests

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
غلبه، پیروزی، غلبه کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- the conquest of England by the Romans
- تسخیر انگلستان توسط رومی‌ها
- conquest of the space
- دستیابی بر فضا
- The first king to make conquests ...
- (فردوسی) نخستین خدیوی که کشور گشود ...
- The newcomer, a handsome man, made many conquests.
- تازه‌وارد که مرد خوش‌قیافه‌ای بود، زن‌های متعددی را به تور زد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد conquest

  1. noun defeat, victory
    Synonyms:
    acquisition annexation appropriation big win clean sweep conquering coup defeating discomfiture grand slam invasion killing occupation overthrow rout routing score splash subdual subjection subjugation success takeover triumph vanquishment win
    Antonyms:
    failure forfeit loss surrender yielding
  1. noun enchantment; person enchanted
    Synonyms:
    acquisition adherent admirer captivation catch enthrallment enticement fan feather in cap follower prize seduction supporter worshiper

Collocations

  • the (norman) conquest

    فتح انگلستان توسط نورمانها (در سال 1066 میلادی)

ارجاع به لغت conquest

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «conquest» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/conquest

لغات نزدیک conquest

پیشنهاد بهبود معانی