با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Conscripted

kənˈskrɪptɪd kənˈskrɪptɪd kənˈskrɪptɪd kənˈskrɪptɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم شخص مفرد:

    conscripts
  • وجه وصفی حال:

    conscripting

معنی

adjective
به خدمت اجباری در آمده، بیگار، شاکار
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد conscripted

  1. verb To enroll compulsorily in military service
    Synonyms: inducted, levied, drafted, enrolled

ارجاع به لغت conscripted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «conscripted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/conscripted

لغات نزدیک conscripted

پیشنهاد بهبود معانی