امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Consignment

kənˈsaɪnmənt kənˈsaɪnmənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    consignments

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
حمل، ارسال، محموله، مرسوله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He is responsible for the consignment of goods.
- او مسئول فرستادن کالا است.
- We received a consignment of tea.
- یک محموله چای دریافت کردیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد consignment

  1. noun entrusting, handing over
    Synonyms:
    assignment committal dispatch distribution relegation sending shipment transmittal
    Antonyms:
    holding keeping retention
  1. noun something entrusted to another’s care
    Synonyms:
    batch delivery goods shipment

Collocations

  • on consignment

    (بازرگانی) سپارشی (تحویل کالا از عمده‌فروش به خریدار یا خرده‌فروش به شرط پرداخت بها پس از به فروش رسیدن کالا)، تحویلامانی

ارجاع به لغت consignment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «consignment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/consignment

لغات نزدیک consignment

پیشنهاد بهبود معانی