امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Consistent

kənˈsɪstnt kənˈsɪstnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more consistent
  • صفت عالی:

    most consistent

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2
(شخص) ثابت‌قدم، باثبات، راسخ، پابرجا، منطقی، اصولی، (رفتار، استدلال و غیره) محکم، استوار، منسجم، متین، یکدست، یکپارچه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- consistent soil
- خاک سفت و به‌هم‌چسبیده، کلوخ
- Her consistent efforts led to impressive results.
- تلاش‌های مداوم او به نتایج چشمگیری منجر شد.
- The team's performance has been consistent throughout the season.
- عملکرد این تیم در طول فصل باثبات بوده است.
- The results were consistent across all tests conducted.
- در تمام آزمایش‌های انجام‌شده نتایج یکسان بود.
- The brand is known for its consistent quality.
- این برند به دلیل کیفیت ثابت خود شناخته‌شده است.
adjective
سازگاری، دمساز، موافق، همساز
- His deeds were not consistent with his words.
- کردار او با گفتارش جور در نمی‌آمد. (تناقض داشت)
- a consistent style in painting
- سبک نقاشی عاری از بی‌قاعدگی یا تناقض
noun
هم‌زیست، هم‌بود
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد consistent

  1. adjective constant, regular
    Synonyms:
    dependable even expected homogeneous invariable logical of a piece persistent rational same steady true true to type unchanging undeviating unfailing uniform unvarying
    Antonyms:
    disagreeing erratic incongruous inconsistent inconstant irregular varying
  1. adjective agreeing, compatible
    Synonyms:
    accordant according to agreeable all of a piece coherent conforming with congenial congruous consonant equable harmonious like logical matching sympathetic
    Antonyms:
    disagreeing incompatible inconsistent unfitting unsuitable

ارجاع به لغت consistent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «consistent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/consistent

لغات نزدیک consistent

پیشنهاد بهبود معانی