با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Console

kənˈsoʊl ˈkɑːnsoʊl kənˈsəʊl ˈkɒnsəʊl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    consoled
  • شکل سوم:

    consoled
  • سوم شخص مفرد:

    consoles
  • وجه وصفی حال:

    consoling
  • شکل جمع:

    consoles

معنی‌ها و نمونه‌جمله

verb - transitive
تسلی دادن، دلداری دادن، آرام کردن
- I tried to console the bereaved mother.
- سعی کردم مادر داغ‌دیده را تسلی بدهم.
noun
(تاقچه و غیره) پایه‌ی بازویی، پایه‌ی سه‌گوش، گونیا
noun
(اُرگ) میز، پیشخوان
noun
(رادیو، تلویزیون و غیره) جعبه، کنسول
noun
(برق، فنی) میز فرمان، پیشانه
noun
(معماری) پایه‌ی گچبری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد console

  1. verb relieve, comfort
    Synonyms: animate, assuage, buck up, calm, cheer, condole with, encourage, express sympathy, gladden, inspirit, lift, solace, soothe, tranquilize, untrouble, upraise
    Antonyms: agitate, annoy, antagonize, depress, discourage, dispirit, disturb, hurt, sadden, trouble, upset

ارجاع به لغت console

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «console» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/console

لغات نزدیک console

پیشنهاد بهبود معانی