با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Constable

ˈkɑːnstəbl ˈkʌnstəbl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    constables

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
پاسبان، افسر ارتش، پاسبان محلی، (در قرون وسطی) رئیس دربار، فرمانده گارد سلطنتی، فرمانده قلعه، دژدار، کوتوال، (انگلیس) پاسبان، ضابط، (امریکا) پلیس
- A police constable is handling all inquiries.
- پاسبانی در حال رسیدگی به تمام تحقیقات است.
- The constable was on leave and wearing civilian clothes.
- افسر ارتش در مرخصی بود و لباس غیرنظامی بر تن داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد constable

  1. noun A member of a law-enforcement agency
    Synonyms: law, police officer, bluecoat, finest, officer, patrolman, patrolwoman, peace officer, police, policeman, police-constable, policewoman, cop, bull, copper, flatfoot, fuzz, gendarme, heat, man, bobby, peeler
  2. noun English landscape painter (1776-1837)
    Synonyms: john constable

ارجاع به لغت constable

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «constable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/constable

لغات نزدیک constable

پیشنهاد بهبود معانی