امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Cover

ˈkʌvər ˈkʌvə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    covered
  • شکل سوم:

    covered
  • سوم‌شخص مفرد:

    covers
  • وجه وصفی حال:

    covering
  • شکل جمع:

    covers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive A2
پوشاندن، پوشش دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- White feathers covered the small bird's body.
- پر سپید، تن پرنده‌ی کوچک را پوشانده بود.
- The sky was covered by clouds.
- آسمان از ابر پوشیده شده بود.
- Snow has covered the road.
- برف جاده را پوشانده است.
- Flood water covered the fields.
- سیلاب مزارع را فراگرفته بود.
- He covered his face with his hands.
- چهره‌اش را با دست‌های خود پوشاند.
- The floor is covered with cement.
- کف اتاق دارای پوشش سیمانی است.
- His salary is not enough to cover all of his expenses.
- حقوق او آن‌قدر نیست که همه‌ی مخارج وی را بپوشاند.
- His hands were covered in blood.
- دستانش خون‌آلود بود.
- He had covered his hatred under a smile.
- او نفرت خود را زیر لبخندی پوشانده بود.
- He covered himself with glory.
- خود را غرق در افتخار کرد.
- Most of the earth is covered by water.
- بیشتر سطح زمین از آب پوشیده شده است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
(کلاس و سخنرانی و غیره) شامل شدن
- This class will cover the literature of the sixteenth century.
- این کلاس، ادبیات قرن شانزدهم را مورد بررسی قرار خواهد داد.
- His speech covered several important topics.
- سخنرانی او حاوی چندین مطلب مهم بود.
verb - transitive
پوشش دادن (حمله، بیمه، تامین سپرده یا ذخیره)، (قانون و بیمه و غیره) شامل شدن
- Does this insurance policy cover all our health costs?
- آیا این بیمه‌نامه شامل کلیه‌ی هزینه‌های بهداشتی ما می‌شود؟
- Only thirty percent of that country's people are covered by health insurance.
- فقط سی درصد مردم آن کشور از پوشش بیمه‌ی درمانی برخوردارند.
- This law does not cover such cases.
- این قانون شامل چنین حالاتی نمی‌شود (چنین حالاتی را نمی‌پوشاند).
verb - transitive
پیمودن، درنوردیدن
- We covered that distance in two hours.
- آن مسافت را دو ساعته پیمودیم.
verb - transitive
پنهان کردن
verb - transitive
(موسیقی) موزیک کاور اجرا کردن، کاور ضبط کردن
verb - transitive
مخفی کردن
- We took cover behind a wall.
- ما به دیواری پناه بردیم، پشت دیوار سنگر گرفتیم.
verb - transitive
(بازرگانی - ارتش - رسانه های همگانی) زیرپوشش قرار دادن
verb - transitive
(بیشتر در مورد اسب نر) پشت (مادیان) رفتن، (ماکیان و غیره) روی تخم خوابیدن
- A hen covers her eggs.
- مرغ روی تخم‌های خود می‌خوابد.
- A horse covers a mare.
- اسب پشت مادیان می‌رود.
verb - transitive
جبران خسارت کردن، پرداخت کردن
- Who will cover the costs?
- هزینه‌ها را چه کسی خواهد پرداخت؟
verb - intransitive
هوای کسی را داشتن، سرپوش گذاشتن، حفاظت کردن
- Advance! I'll give you cover.
- پیشروی کن! من به تو پوشش می‌دهم (من از عقب مواظبم).
verb - intransitive
نقش(کسی را) پوشش دادن
- to cover a territory as a salesman
- تصدی ناحیه‌ای را به‌عنوان فروشنده به‌عهده داشتن
- an under-cover agent
- مأمور مخفی
noun countable
جلد
- a book cover
- جلد کتاب
noun countable
درپوش، سرپوش
- a box cover
- در جعبه
- a jar cover
- درب پارچ
- under cover of night
- در تاریکی شب
noun uncountable
بیمه
noun uncountable
پوشش(گیاهی، برف)
noun countable
(موسیقی) کاور
noun countable
سفره و سایر وسایل میز
noun countable
بهانه، دست آویز
noun countable
سقف، پوشش
- a typewriter cover
- پوشش ماشین تحریر
- The military operations will be covered by fighter planes.
- عملیات نظامی زیر پوشش هواپیماهای جنگنده انجام خواهد شد.
- The club was a cover for a group of smugglers.
- گروه قاچاقچیان از آن باشگاه برای پنهان کردن اعمال خود استفاده می‌کرند.
noun countable
(آنچه که برای پوشاندن واقعیت به کار رود) نقاب، وسیله ی اختفا
noun countable
رو انداز
- pillow cover
- روکش متکا
- She was lying under the covers.
- او زیر ملافه و پتو خوابیده بود.
noun countable
(پست) پاکت، لفاف
- We will send you the book under separate cover.
- کتاب را در بسته‌ی دیگری برایتان خواهیم فرستاد.
noun uncountable
پناه گاه، جان پناه، پناه، ملجا
- The soldiers went to the other side of the hill in search of cover.
- سربازان برای یافتن پناهگاه به آن سوی تپه رفتند.
- He was gone to Atlanta to cover the Olympic Games.
- او به آتلانتا رفته است تا مسابقات المپیک را گزارش کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cover

  1. noun wrapping, cover-up
    Synonyms:
    awning bark binding camouflage canopy canvas cap caparison case ceiling cloak clothing coating covering coverlet disguise dome dress drop envelope facade false front fig leaf front guise hood integument jacket lid marquee mask masquerade overlay paint parasol polish pretense put-on roof screen seal semblance sheath sheet shroud smoke screen spread stopper tarp tarpaulin tegument tent top umbrella varnish veil veneer window-dressing wrapper wraps
  1. noun hiding place
    Synonyms:
    asylum camouflage concealment covert defense drop front guard harbor harborage haven port protection refuge retreat safety sanctuary screen security shelter
  1. verb wrap, hide
    Synonyms:
    blanket board up bury bush up cache camouflage canopy cap carpet cloak clothe coat conceal cover up crown curtain daub disguise do on the sly dress eclipse encase enclose enfold ensconce enshroud envelop hood house invest layer mantle mask obscure overcast overlay overspread protect put on screen secrete set on shade shield shroud stash superimpose superpose surface veil
    Antonyms:
    lay bare lay out reveal uncover unwrap
  1. verb protect, guard
    Synonyms:
    bulwark defend fend house reinforce safeguard screen secure shelter shield watch over
    Antonyms:
    abandon disregard forget ignore leave alone
  1. verb include, contain
    Synonyms:
    be enough comprehend comprise consider deal with embody embrace encompass examine incorporate involve meet provide for reach refer to suffice survey take account of
    Antonyms:
    exclude
  1. verb describe in published writing
    Synonyms:
    broadcast detail investigate narrate recount relate report tell of write up
    Antonyms:
    disregard forget ignore
  1. verb fill in for, compensate
    Synonyms:
    balance counterbalance double for insure make good make up for offset relieve stand in for substitute take over take the rap for
  1. verb travel across area
    Synonyms:
    cross do journey over pass over pass through range track traverse trek

Phrasal verbs

  • cover-up

    نهان کردن، (جنایت یا فساد و غیره را) سرپوش گذاشتن، افشا نکردن، پنهان کردن

Collocations

Idioms

  • break cover

    از پناهگاه یا نهانگاه بیرون آمدن

  • take cover

    به جان‌پناه یا پناهگاه رفتن، پناه بردن به

  • don't judge a book by its cover

    از روی ظاهر قضاوت نکن، نمی‌شه فقط از روی ظاهر قضاوت کرد (ما برون را ننگریم و قال را، ما درون را بنگریم و حال را)

لغات هم‌خانواده cover

  • verb - transitive
    cover

ارجاع به لغت cover

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cover» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cover

لغات نزدیک cover

پیشنهاد بهبود معانی