امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Craze

kreɪz kreɪz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    crazes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb
دیوانه کردن، فکر کسی را مختل کردن، دیوانگی، شور، شوق، ترک، شکاف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- He is crazed by too much drink.
- مشروب زیاد او را دیوانه کرده است.
- The horses were crazed by thirst and constant shelling.
- تشنگی و گلوله‌باران مداوم اسب‌ها را دیوانه کرده بود.
- craze for money
- جنون پول
- a sudden craze for short skirts
- شور و شوق ناگهانی برای دامن کوتاه
- She was in a craze with extreme pain.
- او از شدت درد حواسش را از دست داده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد craze

  1. noun fad, strong interest
    Synonyms:
    chic cry enthusiasm fashion fever furor infatuation in thing kick mania mode monomania newest wrinkle novelty passion preoccupation rage the last word the latest thing trend vogue wrinkle
  1. verb make insane
    Synonyms:
    bewilder confuse dement derange distemper distract drive mad enrage frenzy infatuate inflame madden unbalance unhinge
    Antonyms:
    balance clear up steady

ارجاع به لغت craze

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «craze» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/craze

لغات نزدیک craze

پیشنهاد بهبود معانی