امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Criminal

    ˈkrɪmɪnl ˈkrɪmɪnl
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      criminals

    • صفت تفضیلی:

      more criminal

    • صفت عالی:

      most criminal

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable B1
    مجرم، جنایتکار، بزهکار، جانی، تبهکار

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - He is a professional criminal.
    - او یک جنایتکار حرفه‌ای است.
    - The police caught the criminal in the act of robbing the bank.
    - پلیس مجرم را حین سرقت از بانک دستگیر کرد.
    adjective
    جنایی، مجرمانه، کیفری
    - a criminal act
    - عمل جنایی
    - The criminal justice system is designed to punish and rehabilitate offenders.
    - سیستم عدالت کیفری برای مجازات و بازپروری تخطی‌کنندگان طراحی شده است.
    adjective
    تأسف‌آور، باعث تأسف‌
    - His refusal to help is criminal.
    - خودداری او از کمک تأسف‌آور است.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد criminal

    1. adjective lawless, felonious
      Synonyms:
      illegal unlawful wrong illicit corrupt culpable immoral nefarious wicked dirty shady crooked villainous iniquitous illegal indictable peccant deplorable scandalous off base out of line bent heavy senseless vicious wildcat caught smoking gun hung up racket
      Antonyms:
      legal lawful right moral correct righteous
    1. noun person who breaks the law
      Synonyms:
      lawbreaker offender criminal culprit wrongdoer felon transgressor sinner crook evildoer outlaw convict delinquent thug hoodlum gangster mobster hooligan fugitive racketeer scofflaw jailbird bad actor hood muscle trespasser mug blackmailer hustler repeater heavy yardbird con desperado guerilla black marketeer inside person slippery eel deuce malefactor
      Antonyms:
      police law

    Collocations

    لغات هم‌خانواده criminal

    ارجاع به لغت criminal

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «criminal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/criminal

    لغات نزدیک criminal

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دشمن جهودها دش پروری دعاوی حقه دعوای نمونه دفتر روزانه کشتی دفتر گرته ها دلجویی کردن از دلنگاره دلیراندن دلیل غیبت او دلیل نادرستی دم فشاری دما آلودگی دماغ مالی کردن دمیسزون دم گیری دنبلیچه دندان نیمه آسیا دنده ناسانگر دنیوی سازی